مهدیارمهدیار، تا این لحظه: 11 سال و 21 روز سن داره

مهدی یار عزیز کوچولوی مامان و بابا

شعر آقا خرگوشه

سلام گل خاله امروز تصمیم گرفتم اون شعری رو که خیلی دوست داری و هر موقع خوابت میاد باید برات بزارم تا خوابت ببره رو برات تو وبلاگت بزارم .   یه روز یه آقا خرگوشه رسید به یه بچه موشه   موشه دوید تو سوراخ خرگوشه گفت  : آخ   وایسا ، وایسا کارت دارم من خرگوش بی آزارم   بیا از سوراخت بیرون نمی خوای مهموم   یواش موشه اومد بیرون یه نگاهی کرد به مهمون دید که گوشاش درازه دهنش بازه، بازه   شاید می خواد بخوردم یا با خودش ببردم   پس می رم پیش مامانم آنجا می مونم   مادره موشه عاقل بود زنی باهوش و کامل بود   ...
31 مرداد 1392

برای مهدیار عزیزم

من در این دلواپسی ها نشسته ام تنها ... می خواهم با تو سخن بگویم... می خواهم باز چهره ات را با همان لبخند کودکانه ببینم ... می خواهم هرچه انتهایش به اسم تو و یاد تو ختم می شود ... شعرهایم ناتمام ماندند .... اسیر دلتنگی شدم من ... وخواب مرا به رویای با تو بودن می رساند... کاش خیابانهای شلوغ سهم ما نبود ... اما ... غصه ای نخواهم خورد ... اشک هایم را برای شانه های تو ذخیره خواهم کرد ... حرف های ناتمامم را  به روی دیوار قلبم حک می کنم و با دیدنت همه را تکمیل می کنم ... پاییز از راه می رسد و ما دوباره به بودن و رسیدن به انتهای جاده سرنوشت می اندیشیم ... ...
22 مرداد 1392

کارای جدید پسری

الهی خاله فدات بشه امروز که اومده بودی خونه مامانی یه کارای جدیدی یاد گرفته بودی گفتم تا دیر نشده برات بنویسم. 1- یاد گرفته بودی توپت رو نگه می داشتی و یه دفع شوت می کردی    یا توپت رو می گرفتی و یه دفعه تو دهنت می کردی. 2- یاد گرفته بودی وقتی می خوابیدی سریع با دست چپ پای چپت رو می گرفتی ولی با دست راست بلد نبودی این کار رو بکنی فکر کنم قراره در آینده چپ دست بشی .   3-یاد گرفتی قشنگ غلط می زنی .  4- یاد گرفتی انگشت شصت پاتو می خوردی .     5- و - با آب دهنت  بادکنک می ساختی . 6- وقتی می خوابی سریع دستت رو روی چشمت می زاری که نور اذیتت نکنه .   7- فکر کنم می خوای د...
14 مرداد 1392

گردش

روز جمعه قرار بود بعدازظهر همگی بریم باغ و تو کوچولوی خاله قبلش اینقد شیطونی کرده بودی که تا رسیدیم باغ خوابت برد و من و مامانت هر کاری کردی که تو نخوابی یه چند تا عکس ازت بگیریم نتونستیم . ولی با این حال که خوابت می اومد  سعی کردیم چند عکس البته خوابالویی و بداخلاق ازت بگیریم .   الهی فدات شم که اگه خوابت بیاد با هیچ سرو صدایی از خواب بیدار نمی شی . اما امان از اون موقع که خوابت نمی یاد و همش بهونه می گیری دیگه هیچ کس حریفت نمی شه .     ...
13 مرداد 1392

سه ماهگی نفس

نفس خاله الان دقیقا سه ماه و 15 روزش . اینم عکسهای سه ماهگیش  مهدیار متفکر اینم از پهلوون ما بقیه در ادامه مطلب مهدیار در حال فضولی   پسر خوشمزه خاله نمکی من   لپتو بچشم الهی   ...
9 مرداد 1392

ختنه سورون مهدیار

در سپیده دم عشق کسی متولد شد که صدایش آرام تر از نسیم نگاهش زیبا تر از خورشید / دلش پاک تر از آسمان و قلبش زلال تر از آب و آن تو بودی بهانه قشنگم برای زندگی                                       مهدیار جان عزیز خاله جشن ختنه سورونت مبارک         امروز 23 روز از تولد مهدیار کوچولوی ما می گذره که امروز مصادف شده با روز مادر ، تولد مامانی و ختنه سورون آقا مهدیار . ساعت 17 امروز گل پسر ما نوبت دکتر داشت که با مامان جون و با...
4 مرداد 1392

تولد مامان نی نی

  حتما به ادامه مطلب بروید ... چند روز پیش تولد مامان نی نی بود ولی متاسفانه همه ما به خاطر اینکه درگیر تهیه وسایل نی نی کوچولو مون بودیم دیگه مامانی شو فراموش کرده بودیم . ولی بابای نی نی مثل همیشه یادش بود و بدون اینکه به ما اطلاعی بده شب همه ما را به خونشون دعوت کرد .     که یه دفعه من متوجه ماجرا شدم و به همه گفتم که امشب تولد مامان نی نیه . به خاطر اینکه دیگه دیر وقت بود و مغازه ها بسته بودن نتونستیم برای مامانی کادو بخریم ولی یه کیک خوشمل براش خریدیم و به خونشن رفتیم . بابای نی نی هم برای شام پیتزا خریده بود چه قدر شب خوبی بود . جای همتون خالی بود .           ...
4 مرداد 1392

مهدیار و دوستای جدید

مهدی یار و یاسمین   بقیه در ادامه مطلب مهدی یا و محمد مهدی اینم حلما کوچولو                                                                         این هم عکس فاطمه سادات این هم مهدی یار در حرم حضرت عبدالعظیم حسنی ...
2 مرداد 1392
1